اشکال اربعه
اشکال اربعه \aškāl-e arbaʾe\، اصطلاحی در منطق برای هیئتهای چهارگانۀ قیاس. منطقدانان چگونگی قرارگرفتن حد وسط در دو مقدمۀ قیاس اقترانی را اصطلاحاً شکل، سیاق یا نظم نامیدهاند (نک : سهروردی، «حکمة ... »، 34؛ قطبالدین، 1 / 124).
به هریک از اجزای منطقی دو مقدمۀ قیاس، یعنی موضوع و محمول آن دو قضیه، حد میگویند. مقصود از شکل یا هیئت قیاس طرز قرارگرفتن این اجزا در دو مقدمه است. هر قیاس شامل 3 گونه حد است: حد اصغر، حد اکبر، حد وسط یا اوسط.
حد اصغر جزئی از مقدمه است که در قضیهای که بهعنوان نتیجۀ قیاس حاصل میآید، موضوع را تشکیل میدهد و آن را رأس صغیر (ارسطو، 1 / 149)، طرف اخیر یا اصغر (فارابی، «القیاس»، 21) و حد کهین (ابنسینا، دانشنامه ... ، 30) نیز نامیدهاند. مقدمهای را که مشتمل بر این حد است، صغرى میخوانند.
حد اکبر نیز جزئی است که بر محمولِ نتیجه انطباق دارد و آن نیز نامهای دیگری چون رأس کبیر، طرف اول یا طرف اعظم، حد مهین (ارسطو، فارابی، ابنسینا، همانجاها) و طرف اکبر (ابنسینا، النجاة، 53) دارد (نیز نک : ملکشاهی، 2 / 465).
مقدمهای که حد اکبر در آن قرار دارد، کبرى نامیده میشود. در صورتبندی قیاس، روش منطقدانان مسلمان این است که ابتدا صغرى، سپس کبرى را بیاورند، اما در آثار ارسطو و منطقدانان سدههای میانه (قرون وسطى) عکس این ترتیب مرسوم بوده است (برای نمونه، نک : ابنسینا، الشفاء، قیاس، 109 بب ؛ سهروردی، همان، 35 بب ؛ نصیرالدین، اساس ... ، 197 بب ).
جزء مشترک و مکرر در دو مقدمه حد وسط، حد اوسط، سبب، حد میانگین (نک : ابنسینا، دانشنامه، 29)، جامع یا قاطع (نک : شهابی، 281) نامیده میشود. این حد واسطۀ سریان حکم اکبر به اصغر و حصول نتیجه به شمار میرود و در مبحث قیاس و در اشکال اربعه دارای اهمیتی خاص است، بهگونهای که ارسطو قیـاس اقترانی را قیاس مبتنی بر حد وسط مینامد (نک : ماکولسکی، 168- 169).
در هر قیاس اقترانیِ حملی، برای نحوۀ قرارگرفتن حد وسط در دو مقدمه، تنها 4 حالت متصور است: 1. محمول در صغرى و موضوع در کبرى، 2. محمول در هر دو، 3. موضوع در هر دو، و 4. موضوع در صغرى و محمول در کبرى. منطقدانان بر همین اساس برای قیاس 4 شکل متصور شده، و حالتهای یادشده را بهترتیب، اشکال اول، دوم، سوم و چهارم نامیدهاند. در آثار منطقی، فایده و اعتبار هر یک از این اشکال، و نیز موارد نتیجهبخش در هر شکل، مورد بحث قرار گرفته است.
صحت نتیجۀ قیاس در اشکال اربعه مشروط به اموری است که برخی از آنها در همۀ اشکال مشترک است و از آن، به شرایط عمومی تعبیر میشود و برخی دیگر شرایط اختصاصی هر یک از اشکال است. شرایط اختصاصیِ هر شکل در توضیح همان شکل خواهد آمد، اما شرایط عمومی صحت قیاس در همینجا بیان میشود:
1. سالبهنبودن هر دو مقدمه؛ چون سلب مباینت را میرساند و هنگامی که قضیهای سالبه باشد، دیگر حد وسط نمیتواند ارتباطی میان اصغر و اکبر برقرار کند (نک : غزالی، 101). بهبیان دیگر، اگر دو مقدمه سالبه باشند، اوسط که باید واسطهای برای سرایت حکم اکبر به اصغر باشد، خود مباین با هر دو آنها ست و امر مباین با دو چیز هیچگاه نمیتواند میان آن دو ارتباط برقرار کند؛ چه، نسبت این دو حد در چنین شکلی، هم میتواند تباین باشد، مثل انسان و اسب، و هم عموموخصوص، مثل انسان و حیوان. ازاینرو، بهصرف تباین اوسط با اصغر و اکبر نمیتوان به نتیجه، یعنی حکم به وجود تباین میان آن دو، دست یافت. به این دلیل است که قیاس متشکل از دو سالبه را منتج نمیدانند (مثلاً نک : فارابی، همان، 22؛ ابنسینا، الشفاء، قیاس، 108؛ سهروردی، منطق ... ، 48؛ باباافضل، 2 / 560).
2. جزئینبودن هر دو مقدمه؛ چه، در صورت جزئیبودن هر دو، اوسط نمیتواند میان اصغر و اکبر پیوندی نشان دهد (نک : ارسطو، 1 / 152؛ ابنسینا، همانجا؛ قس: اسکندر، 67).
3. کلیبودن کبرى در صورت سالبهبودن صغرى؛ زیرا در کبرای جزئی حکم به برخی از افراد اوسط تعلق میگیرد، لذا در خارج از این اوسط ممکن است اصغر و اکبر با یکدیگر تلاقی کنند و بتوان حکم به ایجاب داد، نیز ممکن است با یکدیگر تباین پیدا کنند که در این صورت حکم آنها سلب خواهد بود، و این اختلاف در سلب و ایجاب دلیل بر عقیمبودن قیاس است (ابنسینا، همان، 109).
شکل اول
شکل اول یا سیاق اَتَمّ (نک : سهروردی، «حکمة»، 34) کاملترین، معتبرترین و برترینِ اشکال است (نک : ابنسینا، الشفاء، برهان، 210-211)، و در واقع انتقال ذهن به نتیجه در شکل اول، طبیعی و مورد قبول عقل سلیم است (ابنسینا، همانجا؛ لوکری، 112-113). شرایط انتاج شکل اول یکی موجبهبودن صغرى و دیگر کلیبودن کبرى است (نک : ارسطو، 1 / 149؛ فارابی، همانجا؛ ابنسینا، الشفاء، قیاس، 108- 109؛ ابنسهلان، 147؛ نصیرالدین، همان، 194، تجرید ... ، 132؛ علامۀ حلی، 106).
ضروب منتج شکل اول
1. هر دو مقدمه موجبۀ کلیه باشند که نتیجۀ آن نیز موجبۀ کلیه خواهد بود. مثال: هر انسانی حیوان است و هر حیوانی حساس، پس هر انسانی حساس است.
2. هر دو مقدمه کلی باشند، اما صغرى موجبه، و کبرى سالبه باشد. نتیجۀ این ضرب سالبۀ کلیه خواهد بود. مثال: هر انسانی حیوان است و هیچ حیوانی سنگ نیست، پس هیچ انسانی سنگ نیست.
3. هر دو مقدمه موجبه باشند، ولی صغرى جزئی، و کبرى کلی باشد که نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: برخی حیوانها انساناند و هر انسانی ناطق است، پس برخی حیوانها ناطقاند.
4. صغرى موجبۀ جزئیه، و کبرى سالبۀ کلیه باشد که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: برخی حیوانها انساناند و هیچ انسانی اسب نیست، پس برخی حیوانها اسب نیستند (همانجاها؛ نیز قس: فارابی، الجمع ... ، 90؛ سهروردی، اللمحات، 80 -81، قس: «حکمة»، 35).
شکل دوم
این شکل از حیث اعتبار، پس از شکل اول قرار دارد و نسبت به دو شکل دیگر مقدم است (نک : ابنسینا، همان، 112). شرایط انتاج شکل دوم یکی اختلاف دو مقدمه در سلب و ایجاب، و دیگری کلیبودن کبرى است (نک : نصیرالدین، شرح ... ، 1 / 403؛ قس: سهروردی، همان، 36-37).
ضروب منتج شکل دوم
با توجه به شروط کم و کیف، برای این شکل نیز 4 ضرب منتج وجود دارد:
1. صغرى موجبۀ کلیه، و کبرى سالبۀ کلیه باشد که نتیجۀ آن سالبۀ کلیه خواهد بود. مثال: هر انسانی ناطق است و هیچ اسبی ناطق نیست، پس هیچ انسانی اسب نیست.
2. صغرى سالبۀ کلیه، و کبرى موجبۀ کلیه باشد که نتیجۀ این ضرب نیز سالبۀ کلیه است. مثال: هیچ اسبی ناطق نیست و هر انسانی ناطق است، پس هیچ اسبی انسان نیست.
3. صغرى موجبۀ جزئیه، و کبرى سالبۀ کلیه باشد که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: بعضی از حیوانها ناطقاند و هیچ اسبی ناطق نیست، پس بعضی از حیوانها اسب نیستند.
4. صغرى سالبۀ جزئیه، و کبرى موجبۀ کلیه باشد که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه است. مثال: بعضی از حیوانها ناطق نیستند و هر انسانی ناطق است، پس بعضی از حیوانها انسان نیستند.
شکل سوم
این شکل از حیث اعتبار بعد از شکل اول و دوم قرار دارد، زیرا صغرای آن که مفیدترینِ دو مقدمه است، با صغرای شکل اول متفاوت، ولی کبرای آن موافق کبرای شکل اول است. شرایط انتاج شکل سوم یکی موجبهبودن صغرى (نک : شرایط شکل اول)، و دیگری کلیبودن دستکم یکی از دو مقدمـه است (نک : شرایـط شکل دوم؛ نیـز نک : ارسطو، 1 / 158-162؛ ابنسینا، همان، 116-117؛ سهروردی، همان، 7‘3- 38).
ضروب منتج شکل سوم
برای این شکل، بهحسب شرایط مذکور، 6 ضرب منتج وجود دارد که همگی دارای نتیجۀ جزئی خواهند بود:
1. هر دو مقدمه کلی و موجبه باشد که نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه است. مثال: هر انسانی حیوان است و هر انسانی ناطق است، پس برخی از حیوانها ناطقاند.
2. هر دو مقدمه کلی باشد، اما صغرى موجبه و کبرى سالبه، که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر انسانی حیوان است و هیچ انسانی اسب نیست، پس برخی از حیوانها اسب نیستند.
3. هر دو مقدمه موجبه، اما صغرى جزئی، و کبرى کلی باشد، که نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: برخی از حیوانها انساناند و هر حیوانی جسم است، پس برخی انسانها جسماند.
4. صغرى موجبۀ جزئیه، و کبرى سالبۀ کلیه باشد، که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه است. مثال: برخی از حیوانها انساناند و هیچ حیوانی سنگ نیست، پس برخی انسانها سنگ نیستند.
5. هر دو مقدمه موجبه باشد، اما صغرى کلی، و کبرى جزئی، که نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر حیوانی حساس است و برخی از حیوانها انساناند، پس برخی حساسها انساناند.
6. صغرى موجبۀ کلیه، و کبرى سالبۀ جزئیه باشد، که نتیجۀ آن نیز سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر حیوانی حساس است و برخی حیوانها انسان نیستند، پس برخی از حساسها انسان نیستند.
شکل چهارم
اعتبار این شکل قیاس میان منطقدانان محل گفتوگو بوده است. گروهی ارسطو را فقط واضع 3 شکل اول، و اشکال قیاس را منحصر به همان 3 میدانند و ازاینرو، اصلاً متذکر قسم چهارم نشدهاند (نک : فارابی، «القیاس»، 22؛ رسائل ... ، 1 / 420؛ غزالی، 100) و حتى برخی وجود آن را عقلاً ممتنع میدانند (نک : ابنحزم، 113؛ باباافضل، 2 / 545- 546). گروهی دیگر آن را دور از طبع و غیرمعتبر خواندهاند (نک : ابنسینا، همان، 107؛ سهروردی، منطق، 48؛ ابنرشد، 1 / 152؛ فخرالدین، 201؛ صدرالدین، 23؛ سبزواری، 1 / 300). شرایط انتاج شکل چهارم یکی موجبهبودن هر دو مقدمه با کلیبودن صغرى، و دیگری اختلاف دو مقدمه در کیف با کلیبودن یکی از آنها ست (نک : کاتبی، 146- 147؛ نیز نک : شرایط شکلهای اول، دوم و سوم).
ضروب منتج شکل چهارم
1. هر دو مقدمه موجبۀ کلیه باشد، که نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه است، زیرا گاه ممکن است که اصغر اعم از اکبر باشد. مثال: هر انسانی حیوان است و هر ناطقی انسان، پس برخی حیوانها ناطقاند.
2. هر دو مقدمه موجبه، اما کبرى جزئی بـاشد، کـه نتیجۀ آن موجبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر انسانی حیوان است و برخی جسمها انساناند، پس برخی حیوانها جسماند.
3. هر دو مقدمه کلی، اما صغرى سالبه باشد، که نتیجۀ آن سالبۀ کلیه است. مثال: هیچ جوهری عرض نیست و هر جسمی جوهر است، پس هیچ عرضی جسم نیست.
4. هر دو مقدمه کلی، اما کبرى سالبه باشد، که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه خواهد بود. مثال: هر جسمی جوهر است و هیچ عرضی جسم نیست، پس برخی جوهرها عرض نیستند.
5. صغرى موجبۀ جزئیه، و کبرى سالبۀ کلیه باشد، که نتیجۀ آن سالبۀ جزئیه است. مثال: برخی حیوانها رشدیابندهاند و هیچ درختی حیوان نیست، پس برخی از رشدیابندگان درخت نیستند.
مآخذ
ابنحزم، علی، التقریب لحد المنطق، به کوشش احسان عباس، خرطوم، دار مکتبة الحیاة؛ ابنرشد، محمد، تلخیص منطق ارسطو، بهکوشش جیرار جهامی، بیروت، 1982 م؛ ابنسهلان، عمر، تبصره، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1337 ش؛ ابنسینا، دانشنامۀ علائی، به کوشش احمد خراسانی، تهران، 1360 ش؛ همو، الشفاء، منطق، به کوشش ابراهیم مدکور و سعید زاید، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛ همو، النجاة، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1364 ش؛ ارسطو، منطق، به کوشش عبدالرحمان بدوی، کویت / بیروت، 1980 م؛ اسکندر افرودیسی، «مقالة فی انعکاس المقدمات»، ترجمۀ ابوعثمان دمشقی، شروح مفقودة لارسطو، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1971 م؛ باباافضل کاشانی، محمد، مصنفات، به کوشش مجتبى مینوی و یحیى مهدوی، تهران، 1331 ش؛ رسائل اخوان الصفا، بیروت، 1957 م؛ سبزواری، ملاهادی، شرح منظومة، منطق، به کوشش حسن حسنزادۀ آملی، تهران، 1369 ش؛ سهروردی، یحیى، «حکمة الاشراق»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355 ش، ج 2؛ همو، اللمحات، به کوشش امیل معلوف، بیروت، 1969 م؛ همو، منطق التلویحات، به کوشش علیاکبر فیاض، تهران، 1334 ش / 1955 م؛ شهابی، محمود، رهبر خرد، تهران، 1339 ش؛ صدرالدین شیرازی، محمد، «اللمعات المشرقیة»، منطق نوین، به کوشش عبدالحسین مشکوٰةالدینی، تهران، 1360 ش؛ علامۀ حلی، حسن، الجوهر النضید، قم، 1363 ش؛ غزالی، محمد، معیار العلم، بیروت، دار الاندلس؛ فارابی، الجمع بین رأیی الحکیمین، به کوشش البیر نصری نادر، مکتبة الزهرا، بیتا؛ همو، «القیاس»، ضمن ج 2 المنطق، به کوشش رفیق عجم، بیروت، 1986 م؛ فخرالدین رازی، «لباب الاشارات»، همراه التنبیهات و الاشارات، به کوشش محمود شهابی، تهران، 1339 ش؛ قطبالدین شیرازی، محمود، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، 1365 ش؛ کاتبی قزوینی، علی، «الرسالة الشمسیة»، ضمن تحریر القواعد المنطقیۀ قطبالدین رازی، قم، 1362 ش؛ لوکری، فضل، «شرح قصیدۀ اسرار الحکمة»، منطق و مباحث الفاظ، ترجمۀ مهدی محقق و ت. ه . ایزوتسو، تهران، 1353 ش؛ ماکولسکی، آ.، تاریخ منطق، ترجمۀ فریدون شایان، تهران، 1364 ش؛ ملکشاهی، حسن، ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابنسینا، تهران، 1367 ش؛ نصیرالدین طوسی، اساس الاقتباس، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1355 ش؛ همو، تجرید المنطق، بیروت، 1408 ق / 1988 م؛ همو، شرح الاشارات و التنبیهات ابنسینا، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1971 م.